جدول جو
جدول جو

معنی امتیاز دادن - جستجوی لغت در جدول جو

امتیاز دادن(مُ یَ صَ)
جدا کردن و برتری نهادن:
کج نظر سود و زیان را امتیازی داده است
هرچه را احول دو می بیند بر دانا یکی است.
کلیم (از آنندراج).
ای شه ملک دلبری عرض سپاه ناز ده
میکدۀ فرنگ را بر حرم امتیاز ده.
مخلص کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
امتیاز دادن
إعطاء النّقاط
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به عربی
امتیاز دادن
Score
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
امتیاز دادن
marquer
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
امتیاز دادن
לתת ציון
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به عبری
امتیاز دادن
punkten
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
امتیاز دادن
ставити оцінки
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
امتیاز دادن
oceniać
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
امتیاز دادن
得分
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به چینی
امتیاز دادن
pontuar
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
امتیاز دادن
segnare
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
امتیاز دادن
puntuar
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
امتیاز دادن
scoren
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
امتیاز دادن
点数をつける
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
امتیاز دادن
ให้คะแนน
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
امتیاز دادن
memberi nilai
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
امتیاز دادن
अंक देना
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به هندی
امتیاز دادن
نمبر دینا
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به اردو
امتیاز دادن
স্কোর করা
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
امتیاز دادن
kuweka alama
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
امتیاز دادن
ставить очки
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به روسی
امتیاز دادن
점수를 매기다
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
امتیاز دادن
puan vermek
تصویری از امتیاز دادن
تصویر امتیاز دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اختیار دادن
تصویر اختیار دادن
آزادی دادن به کسی جهت برگزیدن چیزی یا انجام دادن کاری، مختار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
تخییر. مختار کردن. قدرت دادن کسی بر انجام کاری:
کنون مر ترا دادم این اختیار
ازین هر دوبگزین یکی را بکار.
فردوسی.
وقت ترحم است کنون ای نسیم صبح
کان شوخ اختیار بدست نقاب داد.
بیدل
لغت نامه دهخدا
(مُ)
سازواری دادن. پیوند دادن. رجوع به التیام (از ’ل ٔم’) شود
لغت نامه دهخدا
(مُ مَ لَ)
موردآزمایش قرار گرفتن: شاگردان مدارس سالی دو بار در خرداد و شهریور امتحان میدهند. رجوع به امتحان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ زَ)
کشیدن. کشانیدن. ممتد کردن. استمرار دادن. اطاله، جدا کردن چیزی از چیزی. (از اقرب الموارد) ، گرفتن چیزی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ طَ)
اختلاط دادن. درآمیختن. رجوع به امتزاج شود، بلند شدن روز، شمشیر برکشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امتحان دادن
تصویر امتحان دادن
آزرمون دادن آروین دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتداد دادن
تصویر امتداد دادن
دراز کردن یازاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام دادن
تصویر التیام دادن
بهبود بخشیدن آشتی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیاج دادن
تصویر احتیاج دادن
محتاج کردن نیازمند ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
توان دادن مختار کردن کسی را اختیار بخشیدن قدرت دادن کسی را بر انجام کاری
فرهنگ لغت هوشیار